کد مطلب:225256 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:231

بیان قرائت فرمودن امام رضا پاره ای اشعار حکمت آثار برای مأمون
در عیون اخبار در باب چهل و دوم می نویسد اشعاری است كه امام رضا علیه السلام در اوصاف تحلم و بردباری و سكوت از جاهل و ترك عتاب صدیق و كوشیدن در جلب نمودن قلب دشمن را تا دوست بگردد و در كتمان اسرار برای مأمون انشاد فرموده است. از موسی بن محمد محاذلی از مردی كه نامش را یاد كرده است مروی است وقتی مأمون به حضرت امام رضا علیه السلام عرض كرد آیا از شعر چیزی روایت می فرمائی فرمود «قد رویت منه الكثیر» بسیاری از شعر روایت كرده ام و به من



[ صفحه 319]



عرض داده اند عرض كرد بهترین شعر را كه در باب حلم گفته اند به من برخوان آن حضرت فرمود:



اذا كان دونی من بلیت بجهله

ابیت لنفسی ان تقابل بالجهل



و ان كان مثلی فی محلی من النهی

اخذت بحلمی كی اجل من المثل



و ان كنت ادنی منه فی الفضل و الحجی

عرفت له حق التقدم و الفضل



چون كسی به واسطه ی جهل و نادانی خودش از من و مقام من پست تر باشد و با من به مقابلت اندر آید من خویشتن را از آن بازمی دارم كه با جهل و جاهل تقابل جوید و اگر كسی در عقل و خردمندی با من یكسان باشد و با من به مقابلت و مجادلت اندر آید به حلم و بردباری خودم متوسل می شوم تا از آن كس كه با من به یك میزان است برتری و ترجیح جویم و اگر در فضل و عقل از وی پست تر باشم از حق تقدم و فضل و فزونی كناری نكنم و پاس او را از دست نگذارم. مأمون عرض كرد سخت نیكو گفته است كدام كس گفته است فرمود پاره ای از جوانان ما گفته اند مأمون عرض كرد برای من نیكوتر شعری را كه در باب سكوت از جاهل و ترك عتاب نمودن دوست را گفته اند بفرمای پس قرائت فرمود:



انی لیهجرنی الصدیق تجنبا

فاراه ان لهجره اسبابا



و اراه ان عاتبته اغریته

فاری له ترك العتاب عتابا



و اذا بلیت بجاهل متحكم

یجد المحال من الامور صوابا



اولیته منی السكوت و ربما

كان السكوت عن الجواب جوابا



به درستی كه دوست شفیق دوری و مهاجرت از من می نماید اما او را چنان می نمایم كه اسبابی موجب مهاجرت او شده است یعنی چون او را بنگرم یا در كار مهاجرت او سخنی رانم از بابت عدم شرایط صداقت و اهمال او حمل نمی كنم تا به آن ملزم شود بلكه می گویم سببی و مانعی پیش آمده است كه دوری نموده است نه اینكه قلت مهر و حفاوت یا سهل انگاری و مسامحت باشد تا او را بهانه و عذری در دست باشد و كم كم خجلت مانع مراودت نگردد و متاركت را



[ صفحه 320]



مطلوب نشمارد.

مرحوم محمد قاسم خان خالوی این بنده پسر مرحوم فتحعلی خان ملك الشعراء كه از ادبای زمان و سخنوران ملیح بی نظیر عصر خود بود می فرمود چون یكی از دوستان من رنجور شوند و تن بر بستر بیماری بیفكنند و از عیادت او غفلت كرده باشم و شرمسار شوم از خداوند مرگش را می طلبم تا مبادا بهبودی گیرد و باب شكایت و گله بر گشاید و موجب مزید شرمندگی من شود. بالجمله شاعر می گوید و چنین می دانم و می بینم كه اگر به ملامتش سخن آورم و به عتاب پردازم او را به دست و زبان خود به مهاجرت دلالت كرده ام و ناچار ساخته ام و همان ترك عتاب را از بهر او عتابی می نگرم و هر وقت به شخص نادان مبتلا شوم كه به ناهنجار گفتار و كردار آورد و امری را كه محال باشد از روی جهالت صواب انگارد به وی به سكوت پردازم و سخنی با او در میان نیاورم چه بسا باشد كه خاموش بودن از جواب دادن عین جواب است چنانكه گفته اند جواب ابلهان خاموشی است زیرا كه چون در سخنی ناهنجار كه ابلهی بر زبان آورد جواب آورند سخنی دیگر به ناصواب در میان آید هلم جرا به تاخیر وقت و تعطیل عمرو مزید تشاجر و آثار جهالت كشد و آن وقت آن كس كه عالم و خرمند است مورد ملامت گردد و از آن مقدار و مقامی كه در انظار داشت ساقط شود. مأمون عرض كرد تا چند نیكو گفته است این شعر از كیست امام رضا علیه السلام فرمود از پاره ای از جوانان ما می باشد مأمون عرض كرد بهترین شعری را كه در استجلاب و جذب كردن دل دشمن گفته اند كه به وی به نرمی و عطوفت روند تا دلش را به دست آورند و او را با خود دوست گردانند برای من انشاد فرمای پس امام رضا علیه السلام بخواند:



و ذی غیلة سالمته فقهرته

فاوقرته منی بعفو تحملی



و من لا یدافع سیئات عدوه

باحسانه لم یاخذ الطول من عل



و لم ارفی الاشیاء اسرع مهلكا

لغمر قدیم من وداء معجل



بسا صاحب مكرر و خدیعتی را كه به وی صلح كردم و بر وی غالب آمدم یعنی



[ صفحه 321]



به دستیاری عطوفت و اغماض و گذشت و حلم بر وی چیره شدم و او را از ثقل عفو جمیل و بخشش جزیل گرانبار ساختم و هر كسی كردار ناخجسته و سیئات اعمال دشمن خود را به نیروی احسان خود دفع و چاره نكند به روش بزرگان و برتران كار نكرده است و من هیچ چیزی را برای پاره كردن پرده های دشمنیهای كهنه از دوستی معجل بهتر و سریعتر نیافتم مأمون عرض كرد تا چند نیكو است این شعر كدام كس گفته است فرمود بعضی از جوانان ما گفته اند مأمون گفت بهترین شعری كه در پوشیدن پوشیده و كتمان مكتوم گفته اند برای من انشاد فرمای امام رضا علیه السلام فرمود:



و انی لا نسی السر كیلا اذیعه

فیامن رأی سرا یصان بان ینسی



مخافة ان یجری ببالی ذكره

فینبذه قلبی الی ملتوی الحسا



فیوشك من لا یغش سرا و جال فی

خواطره ان لا یطیق له جلسا



همانا مطلبی را كه سراست فراموش می نمایم یعنی چنان مكتوم می دارم كه گوئی فراموش كرده ام تا آن را فاش نگردانم و شایع نشود پس ای كسی كه سری را دیدی بایدش به فراموشی محفوظ بداشت از بیم اینكه مبادا اگر جز این بشود یاد آن به خاطر بگذرد و دل من آن سر را از اندرون خود بر اطراف خودش بیفكند پس نزدیك است كسی كه افشای سر نكند لكثی در پهنه ی خاطر خود جولان بدهد نگاهداری آن را در مخزن دل خود طاقت نیاورد. مأمون عرض كرد اگر بخواهی امر بفرمائی كه مكتوب را خاك آلود كن از ماده ی تراب چه می فرمائی فرمود «ترب» عرض كرد از ماده ی سحا فرمود «سح» عرض كرد از ماده ی طین فرمود «طن» این وقت مأمون گفت ای غلام «ترب هذا الكتاب و سحه وطنه وامض به الی الفضل بن سهل و خذلابی الحسن منه ثلاثمائة الف درهم»ای غلام این نبشته را خاك آلود ساز و نزد فضل بن سهل ببر و سیصد هزار درهم برای ابوالحسن از وی بستان.

راقم حروف گوید: این هر سه به یك معنی تعبیر می شود و از این پیش در اخبار معصوم علیه السلام مسطور شد كه هر وقت مكتوبی در قلم بیاوردند به خاك زمین



[ صفحه 322]



سودند و فرمودند چون چنین شود زودتر مقبول گردد و در بعضی نسخ به جای سجا با جیم مشدده سحا با حاء مهمله ی مخففه ثبت شده است بنابراین این سه لفظ به یك معنی نخواهد بود زیرا كه سحا الكتاب یعنی بست سر نوشته را ممكن است مراد مأمون این باشد كه نوشته را خاك آلود ساز و سرش را بر بند و با گل مهر كن چنانكه در خبر است كه یكی از ائمه علیهم السلام پشت مكتوب را گل مالید و مهر فرمود.

ابن بابویه علیه الرحمة می فرماید راه پذیرفتن امام رضا علیه السلام عطایای مأمون را همان راه است كه رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم هدایای سلاطین را قبول فرمود و از همان راه است كه حسن بن علی علیه السلام عطاهای معاویه را قبول فرمود و از همان راه است كه حضرات ائمه علیهم السلام پدران آن بزگوار از خلفای معاصرین خود قبول هدایا می فرمودند و هر كسی كه تمام دنیا از وی باشد و بر دنیا غالب گردد یعنی فریب متاع دنیا را نخورد و خواهان دنیا نباشد از آن پس مقداری مال دنیا را در حضرتش تقدیم نمایند جایز است قبول فرماید و نقص بر وی وارد نمی آید.

راقم حروف گوید دنیا و ما فیها برای ایشان خلق شده است و دنیا مزرعه آخرت است به قدر حاجت بادی از اموال و امتعه بخواست تا بتوان به تكالیف خود و ترتیب امر معاش پرداخت از این است كه فرموده اند «لارهبانیة فی الاسلام» اگر سارقی مال كسی را بدزدد صاحب مال هر وقت دست یابد تمام اموال یا پاره ای از آن را بازپس گیرد چه نقصی بر وی وارد است بلكه اگر كوتاهی كند قاصر و مقصر است از این گذشته بعد از آنكه اموال دنیا و بندگان خدا را خلفا یا سلاطین یا امرای جور از روی غلبه مالك شدند و در هوای نفس اماره به كار بستند و از اهلش بازداشتند و مستحق را مظلوم گذاشتند و آن وقت از روی ناچاری یا بیم شورش یا عزل خودشان و هلاكت خودشان و بستن دهان مردمان یك مقداری قلیل را تقدیم یكی از ائمه یا اولیای حق نمودند البته قبول می فرمایند و به هر كس كه مستحق بینند



[ صفحه 323]



خواه از اقارب یا اباعد می رسانند و به همین اندازه از قوت استعدادیه آن ظالم می كاهند و مظلومین را تقویت می فرمایند و اعمال و افعال ایشان را چگونه می توانند ادراك نمود بعد از آنكه موسی بن منسی بن یوسف علیه السلام كه رتبت نبوت داشت اسرار خضر علیه السلام را نتوانست دریابد با اینكه هر دو تن پیغمبر و در ردیف نبوت بودند ما چگونه می توانیم از اسرار ائمه هدی علیهم السلام كه حافظ اسرار خدائی هستند با خبر باشیم پیغمبران خدای در این عرصه متحیر هستند تا به دیگران چه برسد.